چرا افغانستان را قبلاً ترک نکردیم؟

نویسنده: داکتر کارتر ملکاسیان

ترجمه: سیدال هومان

چرا افغانستان را قبلاً ترک نکردیم؟

ترسی که رؤسای جمهور نمی توانستند نادیده بگیرند

به سختی قابل باور است تا گفته شود که موفقیت برای ایالات متحده در افغانستان هرگز محتمل نبود،. از سال ها به این سو، متخصصین، علما و اراکین در مورد  مجموعهٔ از علل مشترک شکست، شکایات محلی، سمت گرایی سیاسی، فساد، پناهگاه های امنِ پاکستانی و مقاومت عمیقاً بزر شدهٔ افغان ها در برابر اشغال، با هم اتفاق نظر داشته اند که همه، به شدت مشکل افزا بوده اند.


یک عضو قوای هوایی ایالات متحده امریکا به تاریخ ۹ سپتمبر ۲۰۱۷ در حال نظارت خط رنوی میدان هوایی در قندهار،افغانستان
 عکاسی اندرو رنیسن— تصاویر گِتی. ©

دشواری تغییر مسیر جنگ افغانستان این سوال را ایجاب می نماید که چرا ایالات متحده صرف با ترک کردن،  مصارف را محدود نکرد. «ناکامی رهبران آمریکایی، غیرنظامیان و جنرال ها در طول  سه حکومت، از پنتاگون گرفته تا وزارت امور خارجه، کانگرس و قصرسفید— برای توسعه و دنبال کردن  یک ستراتژی برای پایان دادن به جنگ باید برای نسل ها مورد مطالعه قرار گیرد.» (سرمقاله نیویورک تایمز در فبروری  ۲۰۱۹ خوانده شود). من کمترامریکایی را ملاقات کرده ام که رفتن به افغانستان را بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ درست نداند و با شکار نمودن القاعده و سقوط طالبان مخالفت کرده باشد. تا پایان سال ۲۰۱۹، گالُپ  و نظرسنجی های معتبر  دیگر دریافتند که اکثریت امریکایی ها هرگز باور ندارند که تصمیم ایالات متحده برای حمله به افغانستان یک اشتباه است. با آنهم ، با تجربهٔ ناقص بنده، اکثر امریکایی ها فرض نیز میکنند که ما باید زمانی پس از آن میبرامدیم.

پس چرا نبرامدیم؟ … تا حدودی، ما افغانستان را درک نکردیم. اضمحلال برق آسای  رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ نگرانی های اولیهٔ دولت بوش را که افغانستان به یک وضعیت شرم آور تبدیل خواهد شد، رفع نمود. چند سال بعد موفقیت افزایش  قوا در عراق رهبران غیرنظامی ایالات متحده در دولت اوباما را تشویق کرد تا فکر کنند که دموکراسی افغانستان ممکن است بتواند روی پای خودش بایستد.

استدلال دیگر این است که جنرال ها و افسران نظامی ایالات متحده نمی خواستند آنجا را ترک کنند. درین مسئله چیزی هست که کمتر به چشم میخورد.،بعضی اوقات، افسران بلند پایه نظامی برنامه هایی را برای تقویت افغانستان مطرح می کنند، مانند افزایش عساکر در سال ۲۰۰۹ یا ستراتژی دولت ترمپ در جنوب آسیا درسال ۲۰۱۷. در زمان های دیگر، آنها درخواست کردند که جدول زمانی خروج تمدید یا حذف شود، مانند زمانی که حملات طالبان، حکومت دموکراتیک را در سال های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ به خطر انداخت.

چنین اقدامات که بسیاری از آنها بخش طبیعی و درست روند تصمیم گیری امنیت ملی بود، برای هر رئیس جمهوری که به دنبال تخلیه عساکر باشد، از نگاه  سیاسی  به قیمت گزاف تمام میشود. اگر اوضاع بد پیش می رفت، رئیس جمهور می توانست متهم شود که خلاف توصیه های اردو عمل کرده است.

اما وقتی سعی می کنیم بفهمیم چرا ما آنجا را ترک نکردیم، قلب موضوع واقعا به تروریسم و پیامدهای سیاسی داخلی آن می رسد. سوال غاور در تمام بحث های سیاسی این بود که اگر دولت دموکراتیک در افغانستان سقوط کند، تهدید تروریستی در چه سطحی پدیدار خواهد شد. در حقیقت، جنرال ها هیچ پایی برای ایستادن بدون تهدید تروریستی بسیار واقعی و ملموس نداشتند.

حملات ۱۱ سپتمبر ترسی را بوجود آورد که رؤسای جمهور نمی توانند  آنرا نادیده بگیرند. پیش از این چنین یک تحریک جزئی، تروریسم را به یک تهدید واقعی با احتمال شامل ساختن سلاح های کیمیاوی، بیولوژیکی، یا هسته ای.برای ایالات متحده تبدیل نموده است،

در سال های اولیهٔ جنگ، فضای سیاسی در ایالات متحده با خطر حمله دیگری به کشور مکدر شد. در طول سال ۲۰۰۲، نظرسنجی های مختلف گالُپ نشان داد   ۵۰-۸۵ درصد از امریکایی ها نگرانِ احتمال زیاد یک حمله تروریستی به ایالات متحده استند. رئیس جمهور بوش هرگز اعلام پیروزی و برگشتن به وطن را در نظر نگرفت. او، پاول، رایس و رمزفیلد توافق کردند که درس کلیدی دهه ۱۹۹۰ در افغانستان این بود که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، با نادیده گرفتن این کشور، ایالات متحده اجازه داده بود تروریسم تورم کند.

تهدید تروریسم در دوران ریاست جمهوری اوبامه کاهش یافت، با آنهم او نیز نمی توانست آن را نادیده بگیرد. اوبامه در جریان بحث های سال ۲۰۰۹ در مورد افزایش ده ها هزار عسکر به افغانستان، هرگونه برنامه ای را برای خروج از افغانستان در نظر گرفت. با توجه به تعداد زیادی از کتب و مقالات، در هیچ نقطه ای در طول بحث، از اوایل سال ۲۰۰۹ تا تصمیم نهایی، خروج کامل به طور رسمی مورد بحث قرار نگرفت.

تنها پس از افزایش قوا و مرگ اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۱، اوبامه طرحی را برای کاهش قوا تا پایان ریاست جمهوری اش طرح ریزی کرد. اما بعداً در سال ۲۰۱۴ دولت اسلامی [داعش] در عراق صعود کرد و طالبان تهدید کردند که دموکراسی افغانستان را با تهاجماتش در سال های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ بر می اندازند. جامعه استخباراتی ارزیابی کرد که اگر روند این کاهش به صورت برنامه ریزی شده پیش برود، امنیت می تواند تا حدی مختل شده و گروه های تروریستی می توانند یک پناهگاه امن در افغانستان تشکیل دهند. با این پس منظر، اوبامه با تجدید نظر، درخواست جنرالان و وزارت دفاع خود را برای ماندن در افغانستان پذیرفت.

عین سرنوشت دچار رئیس جمهور دانلد ترمپ و تا حد زیادی اضلاع متحده شد که تا آن وقت وی هر چه بیشتر از  افغانستان منزجر گردید. او  نیز اعلام کرد که تمام نیروهای ایالات متحده آنجا را ترک خواهند کرد، تنها برای اینکه  کوچه بدل نماید، او موفق شد قوا را از زمان ورود سربازان امریکایی به کمترین تعداد کاهش دهد، اما حتی تهدید رو به کاهش تروریسم او را از تحقق تمایلش برای خارج شدن بی میل ساخت.

در مکان و زمان دیگری، فشار داخلی ممکن است یک رئیس جمهور را بسیار زودتر مجبور به کشیدن قوا نماید. در مورد افغانستان چنین مخالفتی هرگز وجود نداشت. گرچه آمریکایی های مغشوش، طرفدار جنگ بودند و نه چندان برای برامدن، لذا رؤسای جمهور با مخالفت های کم مردمی برای ماندن مواجه بودند،. یک رئیس جمهور باید نگران ضربه سیاسی در اثر حمله به میهن اش بوده باشد. از نظر سیاسی برامدن خطرناک تر از ماندن بود.

تنها رئیس جمهور بایدن موفق به پایان دادن جنگ برای امریکا گردید. باید به خاطر انزجار دیرینه اش در مقابل جنگ چیزی گفته شود. باز هم می توانیم ببینیم که چگونه چارچوب اوضاع تغییر کرده بود. سایهٔ ۱۱ سپتمبر  بالاخره کوتاه تر شده، دولت اسلامی [داعش] شکست خورد و رهبر آن ابو بکر البغدادی کشته شد. در پنتاگون، رقابت قدرت بزرگ در برابر چین و روسیه تشویش از تروریسم را زیر سایه گرفت. شیوع عالمگیر کوید ـ ۱۹ یک تهدید جدید بود که آغازگر مشکلات اقتصادی جدید گردید.

دیگر معقول نبود فرض کنیم که  تروریسم خواستار نگرانی ایالات متحده در مورد افغانستان است. به قول بایدن در اپریل ۲۰۲۱، “ما به دلیل یک حمله وحشتناک که 20 سال پیش اتفاق افتاد، در افغانستان بهجنگ رفتیم. این نمی تواند توضیح دهد که چرا ما باید باقی بمانیم.”

غمنامهٔ افغانستان این است که موفقیت بعید و بیرون شدن دشوار بود. هیچ راه آسانی برای خروج وجود نداشت. جنگ ما در افغانستان شاید به عنوان یک امتحان  باشد نه یک انتخاب، که باید تحمل گردد. نه به این معنی که رهبران را از اشتباهات زیادی که صورت گرفته است، منتفی کنیم. به این معنی که  از تشویش امریکا به مثابهٔ تشکل  مردمی، درک واقع بینانه داشت.