گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۸)

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

وقتی به اظهارات و تبلیغات برخی از رسوبات “تنظیم های جهادی” و حلقات دور وبر “جنگ سالاران” و متنفذین کهنکار، گوش دهیم، می توان چنین انتباه هم حاصل کرد که درین کشور غم خانه، در تحت نفوذ  و تأثیرات “بحران” طولانی و رقابت های حلقات گوناگون، عمدتاً در حلقات بنیادگرایان اسلامی، بطور بی سابقه، انواع  مختلف “راسیزم”، نیز سر بیرون کشیده است. چنان یک تصویری هم بدست می دهد که اصلاً مفهوم و ماهیت زندگی در سازماندهی دولتی، از سر و مغز این مستخدمین جنگ های “نیابتی”، باید پریده باشد. قبل ازین روزهای “فرار رئیس جمهور” خود ساخته و نامنهاد وابسته به “قدرت اشغالی”، بیست سال مکمل مردم ما که از یک طرف تلفات جانی و خسارات مالی و ویرانی های عظیمی را متحمل می شده اند، از طرف دیگر موازی با آن، هر روز از شنیدن اخبار فساد، و مقابل شدن اتباع سرگردان کشورما، با مأموران رشوه خوار که فساد آنها تا سرحد فرسودگی، رسیده بود، شدیداً رنج می برده اند. حال از آدرس های همان حلقات و محافل، که فراریان تازه شناخته می شوند، در بارۀ “عوامل” خیالی و دور از واقعیت های پسر پرده در بارۀ “سقوط” آن رژیم بدنام، تبصره های دیوانه وار و گمراه کننده می شنویم.  صرفنظر از اینکه آیا در کشورما “انقلاب” رخ داده است و یا نه، شامل بحث ما درین مقاله نیست. مگر آنچه در جهان ما، دیگران در مورد آن آزادانه، بحث می کنند و پروسه های “انقلابی” را از منازعات مسلحانه تفکیک نموده، با تشخیص پروسه، در امر تقویت آن حرکات به راه  افتاده، سهم می گیرند، باید ما نیز حق تفکر و خواندن مطالب را داشته باشیم. درینجا، یک ارزیابی و نتیجگیری “هنا آزینت” را که خیلی آموزنده و رهنمودی یافته ایم، نقل می کنیم: « یک استقرار مجدد، به عنوان نتیجۀ یک انقلاب قطع شده، قاعدتاً مراقب یک کمی بیشتر از یک پوشش نازک مؤقت، قابل دید می باشد، که در تحت آن، پروسه های انحلال بدون مانع، ادامه می یابد. لیکن از جانب دیگر، تأسیسات سیاسی ای که آگاهانه تشکیل شده اند، به زندگی ادامه می دهد و با حفظ یک ذخیرۀ بزرگ برای ثبات آینده، قدم بر می دارد، مثال بارز آنرا جمهوری امریکائی نشان می دهد؛ مسئلۀ اساسی طبیعتاً در آن نهفته است که، انقلاب های پیروزمند، بدینترتیب خیلی به ندرت دیده شده است. خود در جهان امروزی، می بینیم که در آن، هم در خوب و هم در بد، انقلاب ها، در جمله وقایع مهم و پر وقوع، شمرده شده است. این امر در دهه های آینده نیز، به احتمال قوی به پیش خواهد رفت. نه تنها عاقلانه، بلکه مناسب بوده می توانست، هرگاه ما بطور متداوم، لاف نمی زدیم، که ما با قدرت ترین کشور در جهان هستیم، بلکه باید می گفتیم، که ما از زمان تأسیس جمهوری ما بدینسو، به پیمانۀ فوق العاده، از ثبات، مستفید بوده ایم و این ثبات نتیجۀ انقلاب بوده است…» در شرایطی که آن “فیلسوف و تیئوریسن سیاسی” فراموش نا شدنی در قرن بیست، این ارزیابی ها و تحلیل های خود را نشر می کند، قریب دو سال قبل از “وفات” او در افغانستان، رژیم سلطنتی از طریق “کودتای بدون خونریزی” سقوط داده می شود و کشور را از یک “ثبات نسبی” خارج می سازد و متصل به آن، نزدیک به یک سال قبل از مرگ این “فیلسوف”، یک “کودتای نا فرجام اخوانی ها”، به امید پیروزی”انقلاب اسلامی”، توسط کسانی، به راه می افتد، که برخی از آنها، از سال ۱۹۷۴م تا الحال حیات اند و کشور را در بستر گرم جنگ، به خاطر کسب قدرت و به هدف استقرار دولت “دینی”، نگهداشته اند. این تصویری  را که می بینید (همین لحظه متن اظهار “کارل پوپر” به یاد آید، زمانی که او در وقت تحریر کتابش در تحت عنوان “جامعۀ باز و دشمنان او” در دو جلد، با نامهای دو “دیکتاتور”، چون “ستالین و هیتلر”  مقابل می شود، به نسبت تنفر عمیقی که علیه این دیکتاتوران، بر او مستولی بوده است، نمی خواسته است، که نام های این دو را در کتاب خود، یاد کند. این نویسنده هم چنان، هیج نوع تمایل راسیستی و تروریستی و یا ادعاهای زیر پوشش “مقاومت” مسلحانه کسی را که انحصار قدرت در هدف مجری نهفته باشد، تحمل کرده نمی تواند. به همین سبب، متمایل نبوده است که نام این شخص را هم به زبان آورد  و یا حرف های او را بشنود  ولی بازهم  مجبور بوده است، تا نام او را با تصویر از سفر پاریس او  و همراهانش مانند عبدالله عبدالله در مقاله بنویسد.

اصلاً مطالعه در بارۀ “کارنامه های این شخص” و پیروان او، خیلی نفرت انگیز است. از یک بمب گذاری آنها در میدان هوائی کابل به عنوان مثال نام می بریم، که محصلان راهی “اتحاد شوروی” بوده اند و در نتیجۀ انفجار، اطفال و زنان و مردان نیز کشته شده اند، در قریب سی و پنج سال, شب و روز در حافظۀ این نویسنده، ذخیره مانده است.) چاره نیست. این تصویراز جریان سفر «احمد شاه مسعود»، به فرانسه از یک “ویدیو” قطع شده است، که در سال ۲۰۰۱م، قبل از ۹ سپتمبر ۲۰۰۱م گرفته شده است. بعد ازین سفر و برگشت او، به افغانستان در۹ سپتمبر ۲۰۰۱م ، در خواجه بهاوالدین «ترور» می شود. دو همراه او درسمت چپ، «مسعود خلیلی؟» و در سمت راست، «عبدالله عبدالله» دیده می شوند، که در حال تلاش به نشستن در دو طرف او دیده می شوند. درین لحظات که قریب ۲۷ سال از وحشیگری های آنها، در حال سپری شدن بوده است، این شخص به «حیث فرمانده» و یا «آمر جبهات»، پنجشیر و سائر نقاط شمال کشور، به حیث “امر شورای نظار”،

“بازوی وحشتناک جنگی”، “حزب جمیعت اسلامی (برهان الدین ربانی)”، نام کشیده است. حال درینجا، چون از جریان «سفر احمدشاه مسعود» یاد شده است ( اینکه چرا و به چه منظور به فرانسه؟ سفر کرده است، ایجاب مطالعات عمیقتر می نماید، که درینجا گنجایش ندارد. تنها درس او در لیسۀ استقلال کابل، کافی نخواهد بود.

رازهای زیادی را ممکن این شخص دیگر بداند، که دیپلومات و شخص مورد اعتماد او بوده است و حال در امریکا، زندگی می کند. تصویر سمت چپ) پس فقط از دو «ویدیو»، بر برخی از اظهارات او اشارات کوتاه داریم و می خواهیم ببینیم، که شخص نامبرده با این شهرت، تا چه حد در فهم و در گفتار خود دقیق است و برخورد او با اتباع افغانستان، چگونه است؟ او صحبت خود را با این کلمات آغاز می کند: «پشتون، هزاره، ازبک، تاجیکـ. ما از گذشته تا به امروز با هر نوع حرکت افراطی ولو اسلامی هم باشد، مخالف هستی ما آنرا به خیر مردم افغانستان  و جامعه نمی دانیم.» به به! اینست عقل و خرد و شناخت دقیق از جامعه و درک از مناسبات سیاسی – اجتماعی و زندگی در یک دولت.”اسلامیست” بودن، خود یک حالت افراطی است. پیروان ادیان و مذاهب دیگر از دیر زمان قبل، حکومات “سیکولار” و دیموکراتیک را تهدابگذاری کرده اند.

تعجب اینست که در قدم اول، این تذکر او که از گروپ های “ایتنی” و “قومی” آغاز می کند، به چه منظور بوده است؟ مگر همین ها نبوده اند که برای توسعۀ شعارهای فریبندۀ آنها که در عمق «اسلامیزم» را انتخاب نموده اند، در افغانستان دائماً مفاهیم “اقلیت” و “اکثریت” و “شمال” و “جنوب” را ورد زبان ساخته اند؟ و از طریق بهم انداختن گروپ های اجتماعی، با استفاده از انواع “تفاوت ها”، اهداف خود آنها را به پیش برده و می برند. در سمتگیری عمده، نقاب “اسلامیزم” را بر رخ کشیده اند. نزد او “اقوام بطور کلی”، “سیاسی” بوده است؟ و همین “اقوام” را، بدون اینکه از آنها اجازه بخواهد،

“اپوزیسیون” یک قدرت رقیب خودش، می دانسته است؟ این “رقبای” او از کجا آمده بودند و دارای چه ترکیب احتمالی”قومی” بوده اند؟ آیا ترکیب قومی برای “دولت” مهم است و یا تعهد هر فرد در پیروی از اصول قانونی که تابعیت او را تعریف می کند؟ اگر همه مخالفین”احمدشاه مسعود”، “خارجی” بوده باشند، پس وقتی او هم به فرانسه رفته است، آنکشور هم یک کشور خارجی بوده است، او در آنجا چه می خواسته است؟ در صحبت های خود از آنها طلب حمایت کرده است. این کمک را برای جلوگیری از “رقبای” خودش، مطالبه نموده است، تا او را تنها به صدر قدرت برسانند. خیلی هوشیار نبوده است؟ چه آمر صاحب نمونه بوده است؟ که ممکن مفهوم “ایتنی” را هم درک نکرده باشد. در پایان تصویر اول، به زبان انگلیسی می خوانیم: رهبر اپوزیسیون افغان، با رهبران فرانسه ملاقات می کند

در وضعیتی که این شخص در نتیجۀ یک “کودتا” در سال ۱۹۹۲م، قدرت دولتی را بدست می گیرد و در تحت محافظت «گارد ۱۵۰۰نفری ؟» وارد کابل می شود، در نخستین روزها «آتش جنگ» را بین «تاجیک» و «هزاره» شعله ور ساخته است.

به این جنگ مهر «قومی» کوبیدند. مگر به یاد نداشته است، که درآن «جنگ قومی، تاجیک و هزاره»، «گلبدین حکمتیار» امیر حزب اسلامی (حیات است) به قومندان خود، به نام «معلم فرید» (تاجیک) هدایت داده است که،  به خاطر «صدای قومی» از «تاجیک های دور مسعود» حمایت کند. چنانچه جنگی های «معلم فرید» در خیرخانه، جا به جا شده بودند. حافظۀ این شخص، در چه حالت بوده است.

کافی و قابل قبول نیست که یک کس در لفظ خود گوید، که او دارای چه مفکوره است، بلکه مهم اینست که هر شخص را از روی عمل او تشخیص کرد. مردم به عمل باید بنگرند. خود همین فرد از جمله کسانی بوده است که «جنگ داخلی» را به راه انداخته است. آنهم، زمانی که «اردوی ملی افغانستان» را منحل می سازد. چشم دید نشان داده استِ که هر یک از گروپ های مسلح، قدرت را برای خود، تنها می خواسته اند.

قریب ۱۰ سال بعد از ورود قوای شوروی، که هر یک از آن “تنظیم ها” برای خود می جنگیده اند، موقف این دو «اسلامیست» “روزهای نخست” را، مجلۀ “شپیگل” چنین معرفی کرده است: در پای تصویر این مهمان آنروز “معلمان فرانسوی او در پاریس” چنین می خوانیم: « “مسعود جنگی مقاومت”، در دو ماه و یا دو سال»(۱۹۸۹م). برای رسیدن به قدرت عجله نداشته است، چه دو ماه و چه دو سال. فقط قدرت را باید به «تنهائی» دریافت می داشت، تحت هر پوشش و نامی که ممکن می دانسته است، عمل می نموده است. پیروان او برایش، این «انتقامگیری» را هم جز وظایف او  تعیین نموده بودند. این نوع “راسیست ها” که تشنۀ قدرت اند، نمی خواهند بدانند که در تأریخ بشر، از زمان تشکیل “دولت” در جوامع، حاکمیت ها، فقط بطور کلی در سه “شکل” متفاوت تجربه شده است که یا “استبدادی و مطلقه”، یعنی حاکمیت “فرد” بوده است که هم خود قانون را وضع و هم طی فرمان ابلاغ مینموده است و تطبیق آنرا هم خود تعیین میکرده است. ممکن است فرد خود را منسوب به کدام “نسب” هم یاد کرده باشد، اما حاکمیت دولتی در دست تمام این به اصطلاح “قوم” یا نسب نمی باشد. قوم حکومت نمی کند، زیرا سازماندهی و کلتور ادارۀ قومی، قبل از تشکیل دولت، شکل و ماهیت بخصوص خود را داشته است.

اینکه قدرت طلبان از بقایای این چنین تصورات و تمایلات هم، کار می گیرند، روشن است: شکل دوم را “ارستوکراسی” یا “حاکمیت اشراف” نیز نامیده اند، که متحدانه “حاکمیت گروپی” آنها را بر جامعه تعمیل می کنند که بتدریج، در این نوع “حاکمیت” هم چنان تمام “قوم” یا “اقوام” سهیم نمی باشند، بلکه محکوم به اطاعت و پیروی از اوامر اند. البته در همچو مرحله خواسته های آنها را هم چنان بشکل قوانین نیز افاده می کنند. سومین شکل را “دیموکراتی” یاد کرده اند. “ایمانویل کانت” در قطار این سه شکل عمدۀ  یاد شدۀ دول  ت، «شکل دیموکراتی دولت را به معنی اصلی کلمه، یک “استبداد لازم” خوانده است؛ زیرا یک “زور اجرئیوی” را اساسگذاری نموده است.» (“ایمانویل کانت”،” برای صلح دائمی”، ص، ۱۴) از جانب دیگر شخص “احمدشاه مسعود” و پیروانش، به هدف برقراری حاکمیت سیاسی یک “دین”، مانند هر “اسلامیست” دیگر، 

با زور اسلحه تلاش داشته و حال هم پیروان آن، همان راه را ادامه می دهند. آیا این هم در سیاست یک حالت افراطی شناخته شده نمی تواند؟ این شخص ممکن نه فهمیده باشد که چه باید می گفته است.

آیا «دیکتاتوری مذهبی» و «نژادی» که درین تمام سالها این گروپ ها، برای رسیدن به آن، با جنگ دوامدار سروکار داشته اند، و خود مسبب غصب آزادی، دیگر اندیشان و پیروان ادیان دیگر نیز می شده اند، عمل خشن و افراطی نیست؟ آیا اقلاً، عنصر افراطیت و خشونت علیه انسان را با خود ندارد؟  مگر چه قبل و چه بعد از اخیر «سپتمبر ۲۰۰۱م»، باز هم گروپ های مختلف، علیه همدیگر برسر قدرت برای گروپ خود نه جنگیده اند؟ در پایان این تصویر زن ها، که از برابر ویرانی ها، می گذرند  می خوانیم که در روز های اول، بعد از ورود طالبان به “کابل” در ۲۶ بر ۲۷ سپتمبر ۱۹۹۶م، که قبلاْ حکومت «ربانی – مسعود» تخلیه کرده بود، نشر شده است.(منبع: شپیگل شماره ۴۱، سال ۱۹۹۶م، ص ۱۸۰) (« زنان با چادری در کابل ویران، مقررات افراطیون مسلمان، همانند حکم اعدام زنان»). درست است، که «حکومت طالبان» اولین فرمان را در بارۀ حجاب زنان حین ورود آنها به کابل، صادر کرده بودند که، از طرف زن ها مراعات می شده است. اما این نمونۀ “ویرانی” و بقایای دیوارها را که می بینید، موقعیت  ویران در شهر کابل بوده است که تصویر از آن گرفته شده است. در آن هنر حکومت “ربانی – مسعود”، بکار رفته است، که تحت فرماندهی “احمد شاه مسعود” انجام یافته است. آیا در مورد این چنین هنر هم صحبت کرده باشد؟  تصویر بعدی هم، زن ها با چادری را در بازار کابل نشان می دهد که در روزنامۀ آلمانی «دی ویلت» به تأریخ ۱۴ اکتوبر نشر شده است.

در همان روز ها «فوکوس» نوشت که «ایالات متحده، با احتیاط حرکت طالبان را مثبت ارزیابی می کند،  اما «روسیه» آنرا رد می کند».  می تواند سوالی مطرح شود که پس از “اپریل” سال ۱۹۹۲م و باز پس از اخیر سپتمبر سال ۱۹۹۶م تا قبل از سفر “احمدشاه مسعود” به پاریس، این “جنگ” او  که “جنگ داخلی”  می نامیده اند، چگونه و از چه منابع، تسلیح، تجهیز و تمویل می شده است. حال باید با دقت بیشتر متوجه بود که این افراد، احتمالاً از چه تعدادی از دستگاه های استخباراتی، معاش  گرفته باشند؟ از طرف دیگر، زمانی که این افراد «تنظیم های بنیادگرای اسلامی» شامل، برنامۀ جنگ سرپوشیده (۱۹۷۹م) می شوند، از جانب کارشناسان نظامی امریگائی، «احمد شاه مسعود» به عنوان یک «فرمانده نظامی یا جنگی» ماهر و «گلبدین حکمتیار» به عنوان رهبر سیاسی «اسلامیزم بین المللی»، شناخته شده بودند.

این جنگی های آنها با تناسب کمی متفاوت، متشکل  از همه «اقوام»، چون «پشتون، هزاره، ازبک و تاجیک‌…» نبوده اند که  او خودش را خود به حیث رهبر أنها جا زده، و هم «اقوام» را به صفت یا با موقف «اپوزیسیون»، علیه مخالفین خود مهر زده است و خود را «رهبر» آنها، قلمداد کرده است، که صریحاً مرتکب دروغ و فریب شده است. از جانب دیگر از آغاز دهۀ هفتاد قرن بیست ببعد، خود نخست با عضویت در”سازمان جوانان مسلمان”، پس از آن در “حزب اسلامی افغانستان”، که یک حزب “بنیادگرای” (اسلامی) بوده است، از “افراطی ترین” تا “معتدلین” را در بر داشته است، که اسلام «سیاسی» را تبلیغ می نموده اند و این خود یک موقف «دیکتاتوری» است.  دیری نگذشته بود، که بعد از انشعاب از «حزب اسلامی»، “جمعیت اسلامی افغانستان” تحت رهبری “برهان الدین ربانی”، به هدف تأسیس همان یک “دولت دینی” از طریق مبارزۀ مسلحانه و پیوستن به نقشۀ “جنگ سر پوشیده” از خشن ترین وسایل، بر ضد مردم بی سلاح و بی گناه ما، کار گرفته اند. آیا در این اعمال او و افراد او “افراطیت” تعبیه نشده است؟ وقتی او خود از نام اقوام حرف می زند و آنطوری که می خواسته است، معرفی کرده است، چه کسی به او، به این سطح حق داده است، که چنین ادعا را به زبان آورد.

در آغاز همه تنظیم های پشاور را “هفتگانه” می نامیده اند. بعداً به دو گروپ “چهارگانۀ” تند رو و یا «سخت موقف» و «سه ګانۀ” معتدل تقسیم شده اند. حال باید  دقت شود، که ادعای او که به رنگ سرخ نشانی شده است، یک ادعای حقیقی که با سیاست این گروپ مطابقت داشته باشد، شناخته نمی شود. حال قبل از اینکه از اظهار دوم او یادآور شویم، فقط باید گفت که، این “شخص” و دیگر اعضای “نهضت اسلامی” بعد از کودتای “نافرجام” آنها علیه “اولین جمهوری”، “لانه های” آنان را، در پاکستان، می سازند. در ودیوی “دومی” که به آن گوش داده شده است، یک کسی که خود را “ویس ناصری” معرفی کرده است، و اعتراض خود را به آدرس “آمر صاحب” در رابطه با “اردوی اسلامی” بیان داشته است، ضمن اینکه با بعضی افسران سابق، که “احمد شاه مسعود” آنها را حفظ کرده است. او، احمدشاه مسعود، ضمن آنکه از پاکستان شکایت داشته است، دو نقطه را تذکر می دهد: یکی کسانی را که مقرر کرده است؛ “کمونیست” نبوده اند. دوم اینکه “من توپ و تانک را در اختیار آنها قرار نمی دهم. من از تجارب آنها، کار می گیرم.” حال وقتی این افراد “کمونیست” نبوده اند، اما اهلیت و تخصص داشته اند، پس وقتی برای مقام مناسب لیاقت و اهلیت داشته اند، چرا آن وظایف برای آنها، داده نمی شده است، آیا در برابر یک تبعۀ دولت ظلم و تبعیض در حق انسان وطن نبوده است؟ آیا همچو حکومتداری، یک دیکتاتوری منفور و کثیف و استبداد عریان قرون وسطائی نبوده است؟

ادامه دارد …

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.