گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!(۱۲)

گذشته پیش چشمان است، حقیقت کجاست!

(قسمت دوازدهم)

در روزهای ورود “جنگی های طالب” در اخیر “سپتمبر ۱۹۹۶م به کابل ، مجلۀ سیاسی – اجتماعی مصور آلمانی، به نام “فوکوس” Focus)) در بارۀ  “دوستم”، چنین بیان می دارد: “سرکردۀ جنگی های اوزبیک، عبدالرشید دوستم، ۴۱ ساله، شش ولایت را در شمال کشور تحت کنترول دارد. تعداد قریب ۴۰۰۰۰ افراد جنگی او، در مقابل تونل سالنگ جابحا شده اند.”

( همه واقفب بوده و هستند که این “تونل” در زمان سلطنت  آخرین پادشاه ، توسط “انجنیران” اتحاد شوروی ساخته شده است. تصویر وسطی که از نشریۀ دولتی گرفته شده است، از زمانی است که کارگران در دو طرف “تونل”، آخرین  برمه ها را، بسر می رسانند، می بینند که ناگهان “پادشاه آنها”، درین لحظۀ ختم سوراخ کردن قلب کوه، در میان آنها حضور دارند. در تصویر بعدی نشان می دهد که در ده های “تسلط فضای جنگ سرد”، در مناسبات، بین المللی و رقابت های تسلیحاتی بین بلاک های متخاصم، رژیم سلطنتی “بی طرف”، کوهستانی و محاط به خشکۀ افغانستان، از بهترین روابط و مناسبات سالم با کشور های هر دو بلاک، بر اساس اصول همزیستی مسالمت آمیز، بین کشورهای دارای رژیم های مختلف، برخوردار بوده است، (مهمان پادشاه و ملکه، رئیس جمهور آلمان (غرب)، “هاینریش لوبکه”، در تصویر سوم، این دستۀ سه تصویر، در سمت چپ و هم چنان، “پادشاه و رئیس جمهور “لوبکه” در صفحۀ بعدی (تصویر رنگه) دیده می شوند. عصر و زمان افغانستان را در آنزمان “طلائی” می خوانده اند.) بعد از سقوط، سلطنت تا امروز همه زمامداران بعدی، به ارمان مناسبات و موقف، آنزمان نشسته اند. ممکن است که هیچ یکی از آنها، مانند پادشاه درک نکرده باشند، که نبض “مناسبات” بین المللی را که بعد از جنگ دوم جهانی، حکمفرما بوده است، درک نکرده اند و یا اینکه دروغ می گویند. درینجا این سؤال هم مطرح شده می تواند، که تمویل، تسلیح و تجهیز این “جنرال دوستم”، که خودش را “ازبیک” مهر زده است، و “جنرال ملک” او را  پسر یک “قزاق”  معرفی می کند، که “پدرش”، غیر قانونی به افغانستان “نفوذ” داده شده است، و گویا این “خانواده” سابقۀ “ثبت” در احصائیۀ “نفوس” افغانستان، نداشته است، بعد خودش را “ازبیک؟”  خوانده است. این فرد را کی و برای چه هدف حمایت می کرده است؟ این «اوزبیک» یک هیأت «مذاکره» را به کابل نزد رهبری «طالبان» فرستاده است. او در گذشته “بطور اغلب تبدیل جبهه از خود نشان داده است.

نخست از رئیس جمهور  نجیب الله، بعد از  مسعود و اکثراً از خود  حمایت می کرده است. ” در همین گزارش در بارۀ “طالبان” نیز معلومات ارائه می گردد، مدعی اند که گویا طالبان در سال ۱۹۹۴م در قندهار تآسیس یافته است. رهبر آنها را ملا محمد عمر ۳۲ ساله معرفی کرده می نویسد که در ماه اپریل ۱۹۹۶م، ۱۰۰۰ روحانی مسلمان او را  به «امیر المؤمنین» ملقب ساخته اند. فرد دوم را به نام «ملا محمد ربانی» (سمت چپ) یاد کرده اند که تصاویر او چندین مرتبه نشان داده شده است، با ورود “جنگی های آنها” به کابل، در نقش صدراعظم، با کابینۀ شش نفری، در کابل به کار آغاز نموده است. ممکن درقسمت هفتم نیز، تصاویر او را مشاهده کرده باشید.

در حالی که این شخص، «عکس انسان را در دین اسلام منع » می خوانده است و در تصویر اولی او، با اشارۀ دست، مخالفت خود را نشان می دهد، اما مدتی بعد هم او و هم، سائر مقامات رهبری طالبان، غیر از “ملا محمد عمر” در حکومت، خلاف آن ادعای “ممنوعیت دینی” در برابر کامره ها، قرار گرفته اند. در یک «پراگراف» دیگر می خوانیم که: «آمر نظامی حکومت، “احمدشاه مسعود”، ۴۸ ساله که توسط  جنگی های “طالبان” با قطعات جنگی او و مقامات دولتی وقت (بشمول “گلبدین حکمتیار”)، از کابل یکجا با جنگی های آنها بست شمال و “مسعود” به درۀ پنجشیر، در شمال کابل فرار نموده، در آنجا با مرمی کافی، سنگر گرفته اند. در زمان حضور قوای “اشغالگر” شوروی، “اردوی سرخ” چندین مرتبه بیهوده تلاش ورزیده است، تا دره ای را که “مسعود” در تصرف داشت، تسخیر نمایند. در همان روز های بعد از اخیر سپتمبر ۱۹۹۶م، نظرات متفاوت و متضاد در بارۀ طالبان، طوری که “فوکوس” می نویسد، در سراسر جهان پخش می شده است. به این سطر توجه کنید: « در صورتی که طالبان، از جانب پاکستان حمایت شوند، که تا سرحدات ازبکستان و تاجیکستان پیشروی کنند، خواهند توانست کهپوسته های سرحدی روسی” را در آنجا ساده تصفیه کنند. در نتیجه راه، بسمت شمال درین سطوح آزاد خواهد بود. بعد ۲۰۱، فرقه “روسی” در تاجیکستان دقیقاً کوچک خواهد بود. پیشروی طالبان در سمت شمال، امنیت روسیه را به مخاطره روبرو می سازد.” این اظهارات را از زبان، “جنرال الکسندر لیبید”، که سابق فرمانده یک واحد قوای پراشوتی در افغانستان  بوده است، نقل شده است که حال در وقت اظهار، به سمت مشاور امنیتی  رئیس جمهور “یلتسین” نامیده شده است. درین منبع هم چنان “دیدگاه روسها” را در رابطه با “طالبان” بیان می کند و اعتقاد آنها برین بوده است که «طالبان با “اپوزیسیون اسلامی” در تاجیکستان مشترکاً کار می کنند” بدینترتیب، طالبان خواهند توانست، تمام “آسیای میانه” را بی ثبات سازند.» این موضوع، در یک جلسۀ خاص سران (GUS) در “الماتا” یاد شده است. منبع علاوتاً می نویسد که: ایران طالبان را “اجنت” دشمن اصلی آن، ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان می داند.”

و ملاهای ایرانی در بارۀ آیندۀ برادران هم عقیدۀ شیعۀ آنها، خاصتاً شیعۀ هزاره در نقاط مرکزی افغانستان نگران اند. در پایان تصویر سمت چپ می خوانیم: (… “بریگاد های القدس” در جمله قوت های نخبۀ سپاه انقلاب شمرده شده است، که برای مأموریت های خارج تنظیم شده است. ایالات متحدۀ امریکا، آنها را سازمان تروریستی تعریف کرده است. ) آیا تیغ کشندۀ این چنین تروریستای “ایرانی”، بسوی افغانستان  بکار برده نخواهد شد؟ ما زمانی می توانستیم، به حقایق کامل دسترسی داشته باشیم، هر گاه به تمام رازهای ممکن” برگشت “خمینی” به “تهران”، آگاه می بودیم. وقتی با ورود «جنگی های طالب» به کابل، از زبان سیاستمداران امریکائی گفته می شد که طالبان، انقلاب اسلام را صادر نمی کنند، پس اگر این چنین ادعاها ساختگی نه باشد، پس خطر اصلی در برابر صلح امنیت منطقه و جهان، باید در اهداف “شیعئیزم”، بازماندگان “صفوی ها” نیز نهفته باشد.

در شرایط و احوالی که ایران، طالب افغان را “اجنت امریکا و پاکستان می خوانده است و اینها را هم دشمن اصلی ایران مهر می زده است، در همان سالها، این گلبدین حکمتیارمهمان سیاسی یا پناهندۀ سیاسی آنها بوده است. اما لحظاتی را هم به یاد داریم، که این مهمان سیاسی که پناهندۀ سیاسی نیز یاد می شده است، دیگر به عنوان مهمان نا خوانده شناخته شده، مطالبۀ ایران، چنان بوده است که “گلبدین حکمتیار” از “خاک ایران” بر ضد “حکومت مؤقت” تحت ریاست “حامد کرزی” (بر اساس فیصلۀ کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱م) سخن به زبان نیاورد.  و از کشور ایران به اخراج مجبور می گردد. این هم مثالی از حقیقتی است، که “عقیدۀ دینی” و “اهداف سیاسی” با هم مطابقت نشان نمی دهد.این اظهار یکی از تفاوت های مهم و صریح را با موقف “حزب اسلامی (گلبدین حکمتیار)” نشان می دهد.

“گلبدین حکمتیار” در یک مصاحبه با ژورنالیست معروف آلمانی که بنابر در خواست «شپیگل» چاپ آلمان در سال ۱۹۸۱م، توسط افراد او از «پاکستان» جهت مشاهده از «جبههات جنگ» آنها به افغانستان سفر کرده بود، چنین گفته است: «… هدف “حزب اسلامی” تنها رهائی افغانستان نیست، بلکه تمام برادران عقیدوی، در آنسوی دریای آمو، که در تحت سلطۀ بیگانه و بی خدائی قرار دارند…» این موضعگیری او با انترناسیونالیزم اسلامی“، “اخوان المسلمین بین المللیکه استقرار دولت اسلامی بنیادگرای را در سراسر جهان می خواهند، مطابقت داشته از آن اهداف به عنوان شعار کار می گرفته اند.

یک امر روشن است، که این اظهار “گلبدین حکمتیار” در آنزمان، هم به تشدید جنگ در افغانستان و هم چنان، بر احساس خطر همسایگان شمال، از جانب آنها، افزوده است. درین مصاحبه، “پیتر شولاتور”، یک نقطۀ مهم سفر خود را نیز بیان می کند که چرا در پشاور، تصمیم می گیرد که با این گروپ “افراطی اسلامی” از صحنۀ جنگ با قوای شوروی دیدن کند. البته اشارۀ “پیتر شولاتور” که خود یک زمان در جنگ “ویتنام” نیز اشتراک داشته است، بی ربط نیست که در سطر بالائی تصویر فوق، سوار بر اسپ، با چلتار لنگی مانند،  می نویسد که: “پارتیزان های افغان با ویتنام قابل مقایسه نیست.” از جانب دیگر وقتی “همراهان” او، او را با پوشیدن لباس محلی، مجبور می سازند، خود درک می کند که همراهان او، بر مسیر راه، خود آنها را مصوون احساس نمی کرده اند. نقطۀ جالبی دیگری که “شولاتور” در بارۀ “حزب اسلامی افغانستان (گلبدین حکمتیار)”، ذکر می کند، اینست که علاوه از: “جنگ علیه قوای مهاجم روسی“، هم چنان “فیئودالیزم خودی”  را در تحت برابری، اسلام اولیه در آورند و از جانب دیگر در برابر تاریک بینان یا اقلاً تصورات عقیدوی ساده لوحان، ملاهای محلی دهات را با بی اعتمادی برخورد می کند. (روابط نزدیک “گلبدین حکمتیار” در داخل کشور با نمونه های”فیئودالی” چون “حامد کرزی”، که حتی خودش را “کلان قوم پوپلزائی” و به عبارت دیگر، “قوم پادشاه سااز” می داند، کدام رشته ها و کدام اهداف سیاسی او را با “گلبدین حکمتیار” وصل ساخته است، “آیدیالوژی سیاسی”، “عقیدۀ دینی” و یا “پیوند زبانی و ریشه نژادی” وغیره. به یاد داریم که در دهۀ نود میلادی، در جنگ های کابل، “همین حکمتیار” شخصاً، “حامد کرزی” را از صحنۀ جنگ بیرون کشیده و سالم به کویته می رساند. وقتی قریب یک دهه بعد، وقتی “حامد کرزی”، در نتیجۀ کنفرانس بن، بر اریکۀ قدر ت می رسد، “گلبدین حکتیار” به مخالفت می پردازد. سالها، بعد دوباره با هم،  متحد می شوند. اساس اتحاد آنها، چه خواهد بود؟) این وضعیت،  برداشت قبلی “شولاتور” را، کمی “مکدر” می سازد. ممکن بی ربط نبوده باشد، که درین موضعگیری های “گلبدین حکمتیار” رهبر شاخۀ “حزب اسلامی افغانستان (“حکمتیار”) پس از خروج قوای “شوروی” و هم بعد از اینکه بر طبق اهداف پاکستان، در جنگ های داخلی، مطابق “جنگ های نیابتی”، به دست آوردهای هدفمند نرسیده است، و رسوائی ها حتی به حدی رسید که لقب “قصاب کابل” نیز به او داده شد، پس از آن،  نور “ستارۀ گلبدین حکمتیار” دیگر روز تا روز ضعیف تر، می درخشید. وقتی “حرکت طالبان” وارد میدان “جنگ” می گردند، ضربات شدید آنها بر ضد “حزب

اسلامی (گلبدین حکمتیار)” و متحدان او و هم علیه “جمعیت اسلامی” (“برهان الدین ربانی” و “شورای نظار احمدشاه مسعود”)، متمرکز بوده است. طوری که قبلاً هم تذکار یافته است، این “حرکت طالبان”، واقف بوده است، که تنها، در جنگ های بین حکومت “ربانی – مسعود” و متحدان آن، طوری که روزنامۀ “دی ویلت” چاپ آلمان خبر داده است، تا ۱۳ فبروری‌ پس از سقوط «رژیم کمونیستی» در ماه اپریل ۱۹۹۲م، در «جنگ داخلی»، در برخوردهای مسلحانه بالغ بر ۲۰۰۰۰ انسان، تنها در کابل که حکومت «برهان الدین – احمدشاه مسعود»، با جنگی های “شورای نظار” آنها، شهر پایتخت را کنترول می نموده اند، کشته شده اند. همین روزنامه هم چنان خبر داده است، که «جنگی های بنیادگرای طالبان» تا همین تأریخ که گزارش یافته است، حدود ۳۰ ولایت کشور را تحت کنترول آنها درآورده بودند.

بعد از اینکه برحسب گزارشات متعدد، «جنگی های طالب قسمت های وسیع «ولایت» لوگر را تحت کنترول خود قرار می دهند، سخنگوی «طالبان» اظهار می دارد که «جنگی های طالب» مصروف تصمیمگیری اند، که آیا بر مواضع حکومت «برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود» در کابل هجوم ببرند، یا «حزب اسلامی (گلبدین حکمتیار)» را از قرارگاه او در «چهار آسیاب»، در جوار جنوب کابل، خارج سازند. بعد همین روزنامه، دو روز بعد، درست به تأریخ ۱۵ فبروی ۱۹۹۵م خبر می دهد که روز قبل، یعنی تآریخ ۱۴ فبری، این «ملیشه های افراطی»، «حکمتیار» را از کابل می رانند. این پیشرفت های آنها، مسبب آن شده است، که تلاش های سازمان ملل متحد برای ختم جنگ و برقراری صلح، ناکام می شود. نه باید فراموش کرد که تفاوت موقف «حرکت طالبان» که در رهبری آنها بیشتر «ملاها» وجود دارند، در مورد سیاست «گلبدین حکمتیار» که از مشی سیاسی «انترناسیونالیزم اسلامی (سنی)» و در پیوندهای عقیدوی با «اخوان المسلمین» مصر و سائر «بنیادگرایان» که از پیوند های وسیعتر برخوردار بوده اند، رهبر فکری « حرکت طالبان» را «مولوی محمد نبی محدی» به حمایت «مولوی محمد یونس خالص» و «جلال الدین حقانی» نیز یاد کرده اند، که در سالهای «جنگ نیابتی» علیه قوای شوروی و حکومت تحت حمایت آن، یاد کرده اند، برخورد های خونین زیادی، بین آنهاُ در حافظه ها، مانده است.

شولاتور” می گوید که: «من تجربه کرده ام که آیندۀ “جنگ های پارتیزانی” به افراطیون، به عنوان یک سازمان آشتی نا پذیر، متعلق می گردد.» در  مصاحبه با “حاجی ملا محمد غوث“، وزیر امور خارجه دورۀ اول طالبان، منتشر شده است، که در آن، از “حمایت خارجی” انکار می کند و مدعی بوده است، طوری که در تحت نام “ترجیح دهندگان طالب” می نویسد: “ما امیدواریم، که مقامات جدید دولتی در کابل، یک حکومت انتقالی با نمایندگی، تشکیل دهند. اعدام رئیس جمهور سابق یک عمل تأسف آور است.” در همان روزها نخست، “هواداران آخرین پادشاه” نیز، نسبت به آینده خوشبین بوده اند و توقعات و افسانه ها را هم، در سر، جا داده بودند. آنها هم چنان با مبلغین افراطی، مدعی می شده اند که: “قدرت بزرگ” را شکست داده اند.

راز اینکه، آن “قدرت بزرگ” بر حسب گزارشات و علایم مشهود، در پس پرده باید این همه زمینه ها را در تمام “تحرکات” و امکاناتی که این “وضعیت جنگی” به آن، نیازمند اند، برای آنها ممکن ساخته است. این همه امکانات و ارتباطات عمدتاً از انظار مردم، پوشیده، نگهداشته شده است. در سطر پایان تصویر که قبل از ورود افراطیون جنگی به کابل عکاسی شده است ، توجه کنید: مجلۀ “شپیگل”(چاپ آلمان، در شماره ۴۰ سال ۱۹۹۶م)، می نویسد که: «تعلیم جنگی ها از جانب اسلامیست های پاکستان تمویل شده است.» (بعضی تصاویر برای تسهیل، در رابطه با تذکرات، از قسمت های قبلی، مکرراً، خدمت خوانندگان علاقمند، تقدیم شده ست.)

پوشش صریح “جنگ سرپوشیدۀ” مشترک “آی اس آی” و ” سی آی ای” به حمایت ” “پولی عربستان سعودی” برملا می گردد. “سعودی ها”، متوجه “شعارهای دینی” بوده و هم چنان تبلیغ موضوعات “آیدیالوژیکی” را بدوش داشته است. تعلیم “نظامی” را در “مدارس دینی” به پیش می برده اند. این “مدارس” هم چنان به کمک پولی عربستان سعودی و ادارۀ “آی اس آی”، رهبری می شده اند. این همه “مدارس”، هدفمند در اخیر دهۀ هفتاد، تأسیس گردید، که با نقشه های “جنگ های نیابتی” قدرت “بزرگ” یعنی ایالات متجده مطابقت داشته است، در آنوقت شعار “ضد کمونیزم” را انتخاب نموده بودند. “خطر در برابر اسلام”، با چهره های این افراد مسلح توجه کنید. اگر خوانندگان محترم، شناخت حد اقل از زندګی عنعنوی و جامعۀ کهن و کثیرالایتنی افغانستان داشته باشند، یقین است، که هیچ یکی از این جنگی ها را، از روی رنگ لباس و حتی نحوۀ بستن لنگی، “شاگرد” معمولی مدرسه قبول نخواهد کرد. درین جنگ “سرپوشیده” از کلمۀ “طالب”، باید به عنوان “پوشش” کار گرفته باشند. در رهبری این “مدارس” از”فضل رحمن  اسلامیست پاکستانی”، نام برده شده است، که در تصویر “جنون آخرالزمان” را تمثیل می کرده است و  این شخص را از جمله “متحدین خانم بی نظیر بوتو“، رئیسۀ “حزب مردم پاکستان” و رئیسۀ حکومت وقت پاکستان، نیز می دانسته اند. “شپیگل” در همین شماره” از حادثاب در “جنگ افغانستان” با این جملات خبر می دهد: از هجوم حاصل گرفته شد. طالبان شهر پایتخت را تسخیر کرد – چه کسی در عقب این جنگی های پر راز پنهان است؟

به ادامه در گزارش “شپیگل” می خوانیم: “اکثریت افغان شناسان” حتی، تا چهار شنبه هفتۀ قبل برین عقیده بوده اند، که “کابل سقوط نخواهد کرددر ضمن وقتی از ندرت مقاومت حکومت “برهان الدین ربانی” سخن گفته می شود و بعد زمانی که از زبان  “برهان الدین ربانی شکایات” به آدرس پاکستان نشر می گردد، و “پاکستان را در عقب اینها، می دانسته است”، همزمان جواب “رد” از جانب حکومت “بوتو” نشر می گردد، به نسبت بی اعتباری ای که این همه تنظیم های “جهادی” و “سران آنها” در جامعۀ افغانستان داشته اند، همه و همه، زمینه را در تحت فشار استخبارات نظامی پاکستان  برای پیشبرد”جنگ نیابتی”، مساعد ساخته اند. در همان گزارش اولی تصویری هم از «نجیب الله»، از سال ۱۹۹۱م، به چاپ می رساند، و تذکر می دهند، که با «ورود جنگی ها»، «رئیس» سابق ‌را “نمایشی اعدام می کنند.” همه در جهان می دانسته اند که او در قریب چهار سال گذشته، دیگر فقط پناهندۀ مقر ملل متحد بوده است، و به «مصوونیت» دیپلوماتیک ملل متحد، اعتماد کرده بود، اما “حکومت برهان الدین ربانی” و “شورای نظار احمدشاه مسعود” (در سال ۱۹۷۹، به حیث قوماندان در جنگ سر پوشیده تعیین و از پنجشیر، به جنگ آغاز می کند.) کابل را قبل از “ورود جنگی های طالب” تخلیه می کنند و به پنجشیر و بدخشان “عقب نشینی” می کنند. از تونل “سالنگ” “دوستم” مواظبت میکند. نقطۀ جالب دیگر اینست که از همه اظهارات “برهان الدین ربانی” و اقدامات “احمد شاه مسعود”، در “دیدار با طالبان” در “میدان شهر”، هواداران آنها، افسانه می سازند. هرگاه مؤرخین اسنادی را دریافت دارند، که گویا، رهبری “طالبان” می خواسته است، در آغاز از غرب کابل، داخل شهر شوند، اما بعداً تحت فرماندهی شخصی، به نام “ملا بورجان” (قوماندان مولوی محمد یونس خالص) از “سمت شرق” پیشروی صورت می گیرد، که در نزدیکی کابل کشته می شود.

(این حوادث نیازمند توضیح است) “دیدار احمد شاه مسعود”، اصلاً با “ملا محمد ربانی” صورت گرفته است. قرار گزارش “شپیگل در شماره ۴۱ سال ۱۹۹۶”، این “ملا محمد ربانی”، که  “فرد دوم” در رهبری طالبان، بعد از “ملا محمد عمر” یاد می شده است، به حیث  رئیس “شورای حکومتی” شش نفری به کابل توظیف می گردد، که  در مورد “سابقۀ عضویت” او در “جمعیت اسلامی برهان الدین ربانی”  نیز سخن زده می شده است. حال، “راز” مسئلۀ دیدار “احمدشاه مسعود” نیز افشاء می گردد. این حقایق و ده ها عامل دیگر نشان می دهد که بحران افغانستان خاصتاً در سی سال اخیر، در تحت کنترول و هژمونی “بنیادگرایان اسلامی” در مطابقت با نقشه های “جنگ نیابتی” به پیش برده می شود. این گذشتۀ مناسبات همه، با “پاکستان” می تواند، ادعاهای “پیروان ربانی – مسعود” را هم بی اعتبار و جعلی ثابت سازد.

ما شاهد آن بوده ایم که یک طرف “عمده و فعال مسلح” که در طی مدت بیش از “بیست سال” اخیر، اقلاً بطور صریح در برابر “قدرت بزرک اشغالگر” و “متحدان” آن می جنگیده اند و در عین حال دولت مستخدم و وابسته را هم برسمیت نمی شناخته اند، در نتیجۀ توافق “دوحه” که بین “ایالات متحده” “هیأت طالبان” به امضاء رسید، سؤالات زیادی می تواند مطرح شود. وقتی با “طالب” مذاکره صورت می گیرد، به معنی آنست که “طالب افغان” را در قطار “القاعده” به عنوان “دشمن منافع غرب” نمی شناخته اند. اینکه در بهانه های “پناه دادن”، به آنها چه اهداف باید، نهفته بوده باشد، دقیقاً روشن نیست. اما  نتیجه آن شد که دو جانب، یعنی “ایالات متحده” و “حرکت طالبان” “جنگ رویاروئی” را، متوقف ساختند. هر دو خود را با تعبیرهای متفاوت که اهداف آنها هم  متفاوت بوده است، خود آنها را بالنوبه، خود برنده و”فاتح” خوانده اند.

اما  با خروج قوای خارحی، عملاً کنترول کشور در دست “حرکت طالبان” افتاد. رئیس جمهور امریکا نیز اظهار داشته است، که گویا وظایف تعیین شدۀ آنها را که در جنگ علیه “القاعده” یاد کرده اند، انجام داده اند، هم چنان درین روزها مدعی شده اند که “افغانستان دیگر برای آنها، جای امن نیست.” ما شاهد آن بوده ایم که، “دولت دست نشانده” و تمام ساختار “دولتی” که تحت حمایت خارجی ها، قرار داشته است، یکدم فرومی ریزد. حامیان خارجی، برای “نوکران” مهم خود، زمینه فرار را هم مساعد ساخته اند. حال وقتی به اصطلاح معمول بر سر ویرانه ها، دوباره “سبزه” روئیده است، از مجموعۀ ریخت و پاش مزدوران “جنگ نیابتی”، با وظایف جدید، مصروف تدارکات اند. در چنین یک وضعیت، آن تشکل “طالب” که متهم به “حمایت از تروریزم بین المللی” نیز بوده است، در یک وضعیتی قرار گرفت که دیگر، جهان آنان را به “تروریزم» محکوم نمی توانند، بلکه به حیث یک “پارتنر مباحثه” و مجبور اند به قول آنها در نقش “طرف تعامل” بپذیرند. حال ترجیح داده شد، تا اقلاً از طریق مرور بر تصاویر، به بیش از صد سال گذشته برگردیم. همین عکس امیر حبیب الله خان (سراج) یک زمان با ۳۶ زن او دیده شده است. حال درین عکس کمتر در دور و دوبر او دیده می شوند. عکس معلوم نیست که از چه وقت است. هدف نویسنده توجه به  زندگی شخصی او نیست. اما در برخی منابع می توان مطالعه کرد که با چه هدف به این تعدد زوجه ها اقدام نموده است. همه یک نوع لباس پوشده اند. در تصویر پایان، زن پسرش هم معلوم نیست که چه وقت در برابر کامره قرار گرفته است. تنوع لباس باید آزاد باشد، اگر انسان خودش می خواهد. اما تنوع لباس مستخدمین چون “حامد کرزی” و “اشرف غنی” در واقعیت امر برای فریب عوام و به نیت کسب نفوذ سیاسی فهمیده می شود. درین تصاویر “زن شاه امان”  که با اطفال در “واگنهای اطفال” دیده می شود، با بابۀ ریش سفید با دریشی و کلاه “شپو” جهت مقایسه بدست نشر سپرده شده است، تا دیده شود که در آنزمان، یک زن “کوچی” افغان، هم مواظب خر و شتر بارکش خود بوده است،  و همزمان طفل خود را  در آغوش پُر محبت “مادری” حمل می نموده است.

این تصویر یک زن عنعنوی مسلمان کوچی را با شیوۀ زندگی خاندان “امیران” و “پادشاهان” که در سمت “چپ” نشان داده شده است، مقایسه کنید. آن لباس “پوشی”، “ملکه ثریا” دختر “مهاجر سیاسی” که ممکن می خواسته است، با “شاه امان الله” در تحت نام “مدرنیزم”، بعضی از “مُد” های لباس غربی را که ممکن خود خوش داشته بوده باشند، مروج سازند، ممکن واقف نبوده باشند، که قدم برداشتن به آن چنان طرز زندگی، باید قبل از آن، از طریق فراهم ساختن شرایط تعلیم و آموزش برای عموم افراد جامعه، در مطابقت با “ذوق”، “استعداد” و توانمندی و خواست “آزاد” هر فرد، مساعد ساخته می شد، تا هر انسان این شانس مساوی را می داشت، تا خود مطابق شرایط اقتصادی فردی خود، بنیۀ مالی را برای خرید لباستهیه می کرد، بدون اینکه “شهزاده” و یا فرزند  سرکردۀ ثروتمند کدام قبیله می بود. با ارتقای سطح آگهی در رشته های مختلف، می توانست، سنگ تهداب “صنعتی شدن تولید” در کشور گذاشتهشود. نه اینکه با بلند پروازی لاف “طلب استقلال” و “آزادی نیم بند”، به زبان آورده شد و با کنایه  و”کتره” به قدرت های “استعاری”، باد معده خالی کردند، در حالی که متباقی اکثریت عظیم اتباع جامعه از درد روده ها و معدۀ خالی در عذاب بوده اند.

اما سران آن محافل، با همچو حرکات، بهانه های خطرناکی را در اختیار جواسیس انگلیس و “افراطیون” مذهبی عقبگرا و  بعضی از “سران قبیله ها”  قرار دادند و در کشور باعث گمراهی گردیده اند و خود برای زندگی در اروپا، با دزدی جواهرات و غیره مواد پر قیمت، دارائی عامه، نزد دوئستان اروپائی آنها، به اروپا فرار کرده اند.

در مورد این ملاقات کننده ها در سمت راست، معلومات وجود ندارد. بهر صورت از زمان «جمهورت اسلامی» تحت حمایت قوای قدرت بزرگباید بوده باشد. با وجود تجارب تلخ قریب صد سال قبل، این فرد مذاکره کننده،د پیرو چه طرز تفکر و پیرو چه «آیدیالوژی بوده است ‌و هم بر طبق کدام فیصله این عکس «امان الله خان» را نصب نموده است. در حالی که در پروسۀ تشکیل حکومت “مؤقت” و تشکیل لویه جرگه، آخرین پادشاه که در تبعیدگاه “روم” بسر می برد و لقب “بابای ملت” به ایشان تفویض گردیده بود، در پروسۀ صلح و آشتی، مؤثر تر بوده می توانست.

در حالی «جهادی» و «بنیادگرای اسلامی»، پیرو «آخوند درویزه» متحد فیئو دالیزم پادشاهی مغل، در زمان اقامتش در تهران عکس «خمینی» را در روی دیوار، در عقب خود، داشته است. اینها چه می خواسته اند؟ «مُدرنیزم شوقی امان الله خان» را در «دولت اخوانی؟». آیا با «جست» هدف تحریک را به به پیش می برده اند؟

ادامه دارد…

برای مطالعۀ قسمت های گذشتۀ این مضمون و مضامین دیگر، لطفاٌ در بالای صفحه، به روی اسم نویسنده کلک فرمائید

This image has an empty alt attribute; its file name is Footer-1024x90.png

برای ارتباط، لطفاً به آدرس های ذیل با ما در تماس شوید

nasharat@ariana-afghanistan.com و یا info@ariana-afghanistan.com
به استناد مادۀ ۲۰میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، تبلیغ برای جنگ و ترغیب و دعوت به نفرت نژادی، مذهبی، زبانی و هرنوع دیگر آن، که منجر به خشونت و زور گردد، از نشرات ممنوعه محسوب گردیده ، اقبال نشر نخواهد یافت.